بیمار 130ساله - خاطره پزشکی
نوشته :دکتر سعید اعلم رضائیه از مرکز آموزشی درمانی شهید مطهری ارومیه
برای معاینه در منزل بیماری دعوت شدم. در مسیر راه معمولا سعی میکنم بیوگرافی مبنی بر شخصیت و بیماری های قبلی و بیماری های فعلی بیمار را از اطرافیان بگیرم.اطرفیان سعی میکردند هر کدام با آب و تاب از بیمارخودشان سخن بگویند که چند سال دارد و تا به امروز سالم مانده است. بیماارشان از ساکنین محترم اهل تسنن کرد زبان روستای موانا که در شمال غربی ارومیه نزدیکی مرز ترکیه قرار دارد زندگی میکرده است و حالا در روستای الواج زندگی می کند. می گفتند: پیرترین فرد کره زمین است. منکه علاقه وافر به تاریخ و فرهنگ شهرمان دارم،سعی میکردم با مرور تاریخ سیاسی اجتماعی آن زمانها روزنه بحثی را با بیمار داشته باشم.اطرافین می گفتند سن او نزدیک به 130 سال می باشد ولی انگاری سعی میکردند سن واقعی را بیش از آن نشان دهند و حتی به 140 سال راضی نمی شدند.در معاینه قلب سالم ، دستگاه گوارش سالم،دستگاه ریوی در روزهای اخیر علائمی از پنومونی داشت ودر دستگاه ادراری تنها یافته تورم و التهاب پروستات بود.کاملا هوشیار بود وتنها کهولت سن باعث کاهش تحرک اش شده بود و حتی فرائض دینی اش را انجام میداد. بالین بستر بیماری اش مملو از فرزندان و نوه ونتیجه و نبیره و آشنائیان دور و نزدیک از اقصی نقاط کردستان بود که در این سرمای طاقت فرسای زمستان عجیب 1386 برای عیادت آمده بودند.کهن مرد آذربایجان با لبخند با آنان خوش آمد میکرد. با فرزندان ارشد که خود بالای 70-80 سال داشتند به مشاوره نشستم که آیا مایل به بستری ایشان در بیمارستان هستند ؟ هر چند جواب را از قبل میدانستم. ولی برای من باعث حیرت شد که تکلیف نهائی را به خود پدرشان واگذار کردند و آن بزرگوار راضی به مشقت و رنج اطرافیان نشد و دستم را گرفت و گفت این حکیم میتواند در منزل مرا معالجه کند......من میدانستم که چرا این چنین تصمیم گرفت.او حاضر نبود این همه آدم را که روز به روز برتعداد آنان اضافه می شد، برای عیادت خود به بیمارستان بکشاند...و من بازم بیاد مسافر کوچولو افتادم که در سیاره کوچک خود پی برده بود :آدم بزرگها این جوریند خیلی عجیب اند.لذا تصمیم گرفتم با کمک همکاران پرستار خدمات بیمارستانی را در منزل ارائه کنیم . همه آنچه لازم بود در اتاق بیمار حاضر شد و آزمایشات اولیه انجام شد و با زحمت زیاد سونداژ گردید و پروتکل درمانی شروع شد....و فرصتی پیش آمد که بیشتر با پیر روزگار به سخن بنیشینم. می گفت وقتی شناسنامه میدادند من جوان بودم و هنوز ازدواج نکرده بودم(ایشان با محاسبه سن فرزندان دیر ازدواج کرده بود).(در شهر مان ارومیه سجل گذاری از تاریخ 1304 شروع شده است).از پدر بنام محمد و مادر بنام عایشه در تاریخ 3/7/1272 در محال ترگوربخش سیلوانه روستای دوستالان بدنیا آمده بود و تاریخ تنظیم سند سجل 19/2/1320 بود.اما از ثبت تاریخ ولادت پسر بزرگشان که متولد 1309 بود در شناسنامه پدر اثری نبود.یکبار برای همیشه ازدواج نموده بود و تا سه سال پیش با هم زندگی میکردند. زندگیشان عیشیره ای و ایلاتی بود. دارای پنج فرزند پسر و چهار دختر و بیش از 35 نوه و 40 نوه و 3 نبیره می باشد که هرکدام که حضور داشتند با احترام خاصی به بزرگتر خود در مراسم عیادت شرکت می کردند. خیلی جالب بود که هنوز خانواده سالاری با آداب و سنن خود جاری بود.کهنسال شهر ما در سال 1342 به خانه خدا مشرف شده بود و حاجی تمام معنی بود.از تغذیه شان از سالهای دورتا به امروز پرسیدم که واقعا باعث حیرت بود که با علم پزشکی در تناقض بود و من قبلا نیز وقتی در خدمت پیر راژان از بخش سیلوانه محال ترگور بودم.آقای مجدی فر 131 ساله که آلان در قید حیات نیست و ازپدر بزرگم که در120 سالگی به درود حیات گفته بود و اعطای فرمان مشروطیت را بیاد داشت،همواره شنیده بودم که خوردن گوشت گاو و گوسفند را در وعده غذائی روزانه خود فراموش نمی کنند و همواره از لبینیات طبیعی استفاده می کنند و هیچکدام لب به سیگار نزده بودند. در آخرین معاینه از صحت و کسب مجدد سلامتی ایشان رضایت خاطر از خود داشتم.ولی تا به کی.....میتوان به حیات ادامه داد؟؟؟؟